🔹فرض کنید که تحقیقات نشان دهد نظامهای اخلاق متفاوت، واقعا باهم تفاوت دارند و بعد نشان دهیم که n تا روانشناسی انسان وجود دارد که با آن نظام ها تناظر یک به یک دارند و هر روانی یک نظام را انتخاب می کند.به فرض قبول این دو مقدمه(که به نظر من درست است) مساله ای مطرح می شود و آن اینکه روش شناسی من،مرا به نظام اخلاقی x سوق می دهد(یعنی اگر بخواهم به صرافت طبع خود عمل کنم نظام اخلاقی x را دوست دارم) اما در عین حال در محیط اجتماعی ای زندگی میکنم که نظام اخلاقی y در آن رایج است،اینجا چکار باید بکنم یا می توانم بکنم؟اگر انسان به این نکته واقف باشد روابط اجتماعی اش خیلی تسهیل خواهد شد(عین این سخن را روانشناسان دین در باب دین هم گفته اند).
در اینجا سه کار می توان کرد که البته بیشتر انسانها هم کار سوم را انجام می دهند:
1️⃣ انسان از محیط اجتماعی کنونی اش به محیط اجتماعی ای مهاجرت کند که در آن نظام اخلاقی x رایج است.
2️⃣ در محیط خود بماند و به همه اعلام کند که،برخلاف همه که به نظام اخلاقی y قائل اند،به نظام اخلاقی x معتقد است.
3️⃣ در محیط خود بماند،اما درعین حال تمام مؤلفه های نظام اخلاقی x را مطابق نظام اخلاقی y تفسیر کند،مثلا کسی که در محیط اسلامی زندگی می کند و روانش مطابق نظام اخلاقی مسیحی است،نوعی اخلاق اسلامی مسیحی شده ارائه دهد.
🔹این کاری است که در همه جا درباره همه نظام های فکری اتفاق می افتد و نمونه شاخص آن در عالم اسلام ابن عربی است.ابن عربی در فضای مسیحی اندلس می زیست و مثل بسیاری از فرق مسیحی به نظریه رحمت عالم الهی معتقد شد،که لب آن این است که آخرین رنج انسانی جان کندن اوست وبعد از مرگ همه انسانها، چه خوب و چه بد،در ابتهاج خواهند بود.اما از سوی دیگر در قرآن آیات مربوط به عذاب دوزخ وجود دارد،ابن عربی این آیات را تفسیری می کرد که مطابق با رای خودش باشد و بنابراین مثلا می گفت عذاب از ریشه عذب به معنی گوارا است!
این مثال را زدم تا نشان داده باشم که این کار مصداق عینی هم دارد و وقتی این اتفاق می افتد انسان تصور می کند که همه شهروندان یک جامعه نظام اخلاقی واحدی دارند.اما روانشناسان اخلاق معتقدند که هرکس در نظام اخلاقی جامعه به دنبال مطلوب خودش است.به نظر من روانشناسی نشان داده است که نظامهای اخلاقی موجود در جامعه به تعداد روانها متکثراند، اما به این شکل که یک نظام شایع است و مابقی در لباس مبدل.
✍️ مصطفی ملکیان